سلام من وعشقم ازهم جدا شدیم(چون باباش راضی نبود من عروس خانوادشون بشم چون راهمون دوربود و.......) نمیدونم شایدقسمت نبود که مابهم برسیم ولی تاآخرعمرم دوسش دارم وعاشقش می مونم چون توزندگی واسم بهترین بود خیلی خیلی خیلی دلم براش تنگ شده الان سه روزه که نه بهم اس دادیم ونه زنگ زدیم خیلی دوست داشتم بهم برسیم ولی نشد من بدشانسم دیگه همیشه بهش میگفتم من بدشانسم اماقبول نداشت حالا خودش فهمید که من بدشانسم من همیشه براش دعامیکنم تاتوی زندگیش موفق باشه وشاید باکسی ازدواج بکنه که ازمن بهترباشه باورکنید حالا هم که هست خیلی دلم میخواد بهش اس بدم یابراش بزنگم ولی نمیشه میخوام منو ازیاد ببره تا اذیت نشه تابتونه زندگیشوبکنه
الان کهدارم این مطالب رومی نویسم دارم گریه میکنم من دیگه به نت نمیام شاید اگه جایی رفتم نت بود یه سربه وبلاگم بزنم چون یاد عشقمو برام زنده میکنه کاش همه این چیزایی روکه داشتم می نوشتم یه خواب بود ولی خواب نیست توبیداری شاید خدامیخواد که من همیشه تنها باشم نمیدونم
عزیز دلم دوستت دارممواظب خودت وخوبی هات باش
|